نایت اسکین

بخاطر وجود تو...

 

مدتی است که قلبم آرام است ، بی هیاهو، بی آنکه شکسته باشد ، یا در غمی نشسته باشد!
خیالش راحت است ، چونکه تو را دارد ، به خاطر وجود است که هیچ غمی ندارد…
به خاطر وجود تو است که خندان است ، همیشه و همه جا به بودنت می بالد!
اینهمه آمدند و رفتند در زندگی ام ، مثل تو کسی را ندیدم ، همه بی وفا و جنس دلهایشان از سنگ ، تو قلبت پر از عشق و با دلم یکرنگ….
تو شده ای حسرتی برای دیگران ، که وقتی مرا با تو میبینند ، افسوس روزهایی را میخورند که چرا هوای قلبم را نداشتند و چرا دلم را به دست نیاوردند!
اینکه دلی با وفا داری دلیل همین است که مرا داری ، اینکه مرا داری ، دلیل همین است که تمام قلب مرا در اختیار داری ، اینکه قلب تو را دارم ، دلیل همین است که دنیا را در دست دارم….
تویی دنیای من و رویایی برای دیگران ، تو میمانی و میمانی در این فصلهای بی خزان…
میمانی با دلم که همیشه شادم ، همیشه به عشق تو شب تا صبح را بیدارم ، اگر هم چشمم را بر روی هم بگذارم ، تو در خواب هم می آیی دیدارم ، میبوسی گونه هایم را ، نوازش میکنی دستهایم را…
خسته بودم از درد دلهای بی جواب ، خسته بودم از انتظارهای بی حساب ، نه حرف عاشقانه ای که آرامم کند ، نه صداقتی که امیدوارم کند ، جز دروغ چیزی نمیشنیدم ، همه را جز خودم در آغوش این و آن میدیدم ، تا اینکه به تو رسیدم ، تویی که آغوشت تنها به روی من باز است ، این تنها یک راز است ، رازی که در دلهای من و تو یک احساس ناب است….
کسی لایق من نبود ، هر کسی آمد هرزه ای بیش نبود ، تو آمدی و محو کردی گذشته های تاریکم را ، این عشقیست ، بین خودم و خودت و خدا….

ولنتاین....

 

 

کتاب عاشقی را آرام باز می کنم

و ورق می زنم صفحات دلدادگی را ،

داستان خسرو و شیرین . . .

افسانه ی لیلی و مجنون

روایت ویس و رامین ،

قصه ی فرهاد و منیژه ،

وامق و عذرا ، . . .

. . .

باز هم ورقی دیگر ،

و برگی دیگر ،

و کهن عشقی دیگر . . .

. . .

تو گویی لابلای هر برگ ،

با ظرافتی خاص . . .

دلی پیچیده شده ،

و چشمی نگران . . .

هنوز بر لب جاده عاشقی

 به انتظار نشسته ،

یار را می جوید . . .

. . .
باز هم ورقی دیگر ،

و برگی دیگر ،

و کهن عشقی دیگر . . .

. . .

تو گویی لابلای هر برگ ،

با ظرافتی خاص . . .

دلی پیچیده شده ،

و چشمی نگران . . .

هنوز بر لب جاده عاشقی

به انتظار نشسته ،

یار را می جوید . . .

 

                                                                                 ولنتاین مبارک

تواز حالم خبر داری؟؟؟؟؟؟؟

http://daftareshghe.com/wp-content/uploads/22153690257234262400.jpg

 

تو از حالم خبر داری ، میدانی دلم برایت تنگ شده و خودت نیز یک عالمه درد دل داری


این دلتنگی و این هوا و حال روز و من ، برای تو میتپد هر لحظه قلب من

این شعر و حس و روح لطیف تو ، همه با هم غزلیست عاشقانه برای تو

تو از حالم خبر داری ، میدانی چقدر دوستت دارم ،که تو هم مرا یک دنیا دوست داری

دلم برایت بوسیدنت ، بوییدنت ، آن نگاه مهربانت تنگ شده

پنجره را باز میکنم ، دلم هوایت میکند و به خیالت در آسمان دلتنگی ها پرواز میکنم ، در خیالم با توام و همراه تو

این قلب من است که لحظه به لحظه میگیرد بهانه ی تو ،تو بگو که از چه بنویسم برای تو

این قلب من و آن قلب تو ، این عشق بی پایانمان ، این احساس من و آن انتظار تو و هوای نفسهایمان

تو از حالم خبر داری ، تو عشق مرا باور داری، مرا میفهمی که میخواهمت ، مرا میخواهی که میمیرم برایت

و این نهایت عشق است و یک حس ماندگار ، تو مثل باران باش و همیشه بر روی من ببار

تا احساس کنم سرپناهم تویی که باران منی، تو همان هوای نفسهای منی

که بی تو شوم ، میمیرم ، من نبض خودم را میگیرم که از حال تو هم خبر دارم



بیش از اینها عاشقم و لحظه به لحظه از دیروز عاشقتر ، به پای تو مینشینم تا لحظه آخر

گذشته دلگیر

 

وقتی فکر میکنم به گذشته ها ، آتش میگیرد باز این دل تنها
وقتی فکر میکنم به آن روزها ، باز هم در قلبم مینشیند آن غم بی وفا
با خود گفته بودم دیگر اشک نمیریزم ، دست خودم نیست ، تا به یادت می افتم نمیتوانم در برابر سیل اشکهایم بایستم
با خود گفته بودم فراموشت میکنم ، اما روزی می آید ، مثل امروز ، لحظه ای می آید دلگیرتر از دیروز ، که باز آن خاطرات بی تکرار ، دوباره در خیالم تکرار میشود
نه انگار نمیتوانم بر سر عهد خویش بمانم ، اینکه فراموشت کنم و گذشته ها را به یاد نیاورم
هر چه قدر میخواهم به تو فکر نکنم ، یا با شنیدن اسمت ، یا با دیدن یکی مثل تو بدجور دلم میگیرد
یک روز ، یک جایی ، یک زمانی با هم ، در  همینجا ، همینجا که اینک  تنها نشسته ام ، نشسته بودیم، تو مرا نگاه میکردی ، دستت در دستانم بود و با هم عهدی بسته بودیم
حالا تو کجایی، خدا میداند ، در فکرت چه میگذرد ، آیا هنوز هم مثل من به یاد آن روزها می افتی ، آیا هنوز هم مثل من با یاد آن روزها به گریه می افتی
آیا با شنیدن اسمم دلت میگیرد یا با دیدن یکی مثل من یک قطره اشک ، تنها یک قطره اشک از چشمانت میریزد؟
عجب زمانه ایست این زمانه ی بی وفا ، خیلی وقت است دلم را سپرده ام به خدا
هر چه میخواهم فکر نکنم به آن روزها ، یک خاطره ، تنها یک خاطره از تو ، باز هم میسوزاند دل تنهایم را...

 

نهایت  عشق...

 

 

نگاه تو ، ساعتهاست که خیره شده ام به چشمان تو ...

حرفی ندارم جز اینکه با نگاهم ابراز کنم عشقم را به تو...

تویی که برایم به معنای بهترینی ، تویی که از همه کس برایم عزیزترینی...

قلب پاک تو را ، این دستان مهربان تو را که دارم ،  

از همه چیز و همه کس بی نیازم...

همه آمدند و رفتند، تو آمدی و برای همیشه در دلم نشستی ،

عهد عشق را با رمز وفاداری در قلبم بستی !

میدانم که قدرم را میدانی ، هیچگاه پا بر روی دلم نمیگذاری

وقتی در کنارت هستم ، سکوتت نیز برایم زیباست ،

بودنت در زندگی ام بهترین هدیه از سوی خداست

نگاه تو ، دل زده ام به دریای چشمانت ،

بیشتر نگاهت میکنم تا پی ببرم به راز آن قلب مهربانت

در میان میگیرم تو را ، یا تو را میخواهم از خدا ، یا تو را...

در میان اینهمه خاطره هایم، با تو زیباترین روزها را داشته ام،

در میان این روزها، در کنار تو بهترین لحظه ها را داشته ام...

او که از عشق چیزی نمیداند ، چه میداند من چه میگویم ،

تو که عشق من هستی میفهمی که من از چه احساسی میگویم ،

من که عاشقت هستم میدانم که تو بهترین عشق روی زمینی

خیالت راحت ، تا ابد خودم و خودت ، هر چه سهم من باشد نیز برای خودت...

سهم من از بودنت ، عشقیست که مرا با خودش  

به جایی برده که خط پایان عاشقیست

جایی که به نهایت عشق رسیده ام ،  

جایی که با تمام وجود احساس میکنم به تو رسیده ام...  

به تو خواهم رسید...

 

http://daftareshghe.com/love/kadre11.gif

 
 
 
به تو خواهم رسید ، به هر قیمتی تو را به دست خواهم آورد

تو را در میان خواهم گرفت و فریاد عشق را سر خواهم داد

به تو خواهم رسید ، به تویی که مرا به عشق رساندی

و من میرسم به تویی که رسیده ای به قلبم، احساس کرده ای

عشق و محبت هایم

با تو زندگی کردن یک اتفاق دلنشین است ، تو را به دست آوردن لحظه ای شیرین است

به تو خواهم رسید ای تو که مرا به همه جا رساندی

در میان همه لحظه هایی که گذشت ، یک لحظه هم نخواستم تو را از دست بدهم

هیچگاه بی خیالت نشدم و به خیالت چه روزهایی را سر کردم و چه لحظه هایی را گذراندم

با اینهمه خاطره و عشقی که با تو دارم ، با این کوله بار محبتهایی که از تو در دل دارم

به لحظه هایی خواهم رسید که همه را دوباره با تو قسمت خواهم کرد

و من منتظر تکرار همیشه با تو بودنم ، منتظر خواستن ها و رسیدنم

اینهمه رفتم و رفتم و آمدم و رسیدم به تو ، ببین که همه دنیا را زیر پا گذاشته ام به خاطر تو

ببین که قید همه کس را زدم ، به خاطر دلم ، به عشق دلت ،

به شوق دیدنت تو را به دست آوردم


از زیبایی چشمانت گفتم و شعرم سکوت کرد از ردپای قلم بر روی صفحه کاغذ

که چگونه میرقصد قلمم و چگونه میگوید در وصف چشمانت

به چشمانت خواهم رسید ، در لحظه ای که محو خواهم شد در نگاهت

نگاهی که مرا هر جا بخواهم میبرد ، تنها یک نفر هم بیشتر نمیتواند مرا با خود به رویاها ببرد

با تو رفتم به شیرین رویا و حقیقت عاشقانه ی زندگی ام!!!

مسافری غریب....

 

چه روزای سختیه که تنها باشی و هیچکی درکت نکنه...

حتی با خانوادتم غریبه باشی ....

تنهای تنها ودلت فقط به خودت گرم باشه ومسافری از راه دور...

مسافری که فقط اون غماتو میفهمه وتنها امید قلب تنهاته...

مسافری که خیلی ازت دوره اما بیشتر از همه مشکلاتو درک میکنه ...

وهیچ وقت سرزنشت نمی کنه وتنهات نمیذاره...

فقط اونه که وقتی بغض تو گلوت گیر میکنه یا با حرفاش اونو به خنده تبدیل

میکنه ویا که باعث شکستنش میشه....

فقط اونه که هیچ وقت تنهات نمیذاره که بغض تو گلوت بمونه ونابودت کنه...

فقط اونه که میتونه تو رو به اوج خوشبختی وسربلندی برسونه...

فقط این مسافره که میتونه اشکو از صورتت پاک کنه یابخندونت...

ولی سخت ترین چیز اینه که یه روزی این مسافرم بره وتو تنها بمونی...

اونوقته که دیگه نابود میشی وهیچ امیدی نداری...

دوستای گلم دوری یا نزدیکی مهم نیست هر وقت به همچین مسافری

رسیدین وحس کردین باهاش خوشبختین هرچندم ازتون دور باشه سعی

کنین بدستش بیارین نه اینکه از دستش بدین...

 تقدیم به مسافر قلبم که خیلی ازم دوره ولی یادش

همیشه با منه....

دوستت دارم عزیزترینم....!!!

 

خاطرات کهنه

 

 

این روزا یک حس وحال غریبی دارم ...

انگار با همه غریبه ام توی دنیای خودم گم شده ام ....

باز هم این دل لعنتی انگار هوای باتو بودن را کرده است....

نمیدونم چرا با اینکه هر روز به خودم می گویم فراموشت میکنم -فراموش

شدی....

اما بازم لحظه به لحظه تو وخاطراتت چشمان زیبایت را همراه خودم می بینم

هنوزم گاهی دلم برات تنگ میشه....

نمیدونم تو هم هنوز بیاد من هستی یا جایم  را با به اغوش کشیدن یکی

دیگر پر کرده ای؟؟؟؟

نمیدونم ایا راست میگفتی دوسم داری عاشقم هستی یاکه مرا بدست

فراموشی سپردی...

اما بدان من اینجا هنوز بیاد تو وان نگاه زیبایت هستم همنفسم...

                                                    دوستت دارم

عشق های امروزی....

 

یک روزی دختر وپسری اتفاقی باهم یک جایی اشنا میشن...

وبعد از مدتی اقاپسر کم کم به خودش اجازه میده وبا یکم چرب زبونی...

از دختر خانوم تقاضای دوستی میکنه ...

یکی -دو هفته اول که همدیگه رو ملاقات می کنند وکمی باهم صمیمی

میشن دختر خانوم از اقا پسر میپرسه:که منو واسه چی میخای؟؟؟؟

وپسر هم میگه:واسه تنهایی بخاطر خودت واینکه دوست دارم...

ودختر هم خام میشه وقبول میکنه....

ومدتی میگذره شاید یکی دو ماه وبعد پسر با بگو وبخند از دختر تقاضای

بی شرمانه میکنه ومیگه:برای دوام عشقمون میگم...

وشاید دختر هم از روی سادگی قبول کنه ...

شایدم بخاطر عشقش واینکه فکر میکنه این پسر واقعا عاشقشه ومرد

رویاهاشه....

اما اغلب این اقا پسرا بعد از اینکه اون دختر قبول میکنه وخودشو در

اختیارشون میذاره اون روفراموش میکنن ومیرن دنبال یکی دیگه....

و دختر وبا قلبی شکسته وروحی پریشون تنها میذارن...

واینه داستان اغلب عشقایی که امروزه دخترا باهش مواجه میشن...

سخنی با اقا پسرا:وقتی با دختری دوست میشین سعی کنین یکمی بهش

توجه کنین ودرکش کنین هیچوقت با دختری که بهتون اعتماد میکنه....

وسعی میکنه بخاطر عشقش باهتون راه بیاد به چشم یه هرزه نگاه نکنین و

اونو بازیچه ووسیله هوس های خودتون قرار ندین...

هیچوقت اه یه دخترو نذارین بدرقه راه زندگیتون باشه...

لطفا یکم به دختر مردم هم به چشم خواهر خودتون نگاه کنین...

کدوم یک از شماها راضی میشین یکی با خواهرتون اینکارا رو بکنه؟؟؟؟؟؟؟

لطفا نظر یادتون نشه...